maniei.ir

یاد من باشد فردا حتما باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا و بدانم که شبی خواهم رفت و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی

maniei.ir

یاد من باشد فردا حتما باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا و بدانم که شبی خواهم رفت و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی

گوگل

مصاحبه با بنیان گذاران گوگل



 

- لری ، فکر می‌کنی چه چیزی باعث شد تو در سنین بسیار پایین بتوانی تا این حد به رشد و پیشرفت دست پیدا کنی؟
- راستش باید اعتراف کنم که من در محیط خوبی بزرگ شدم. پدرم پروفسور علوم رایانه‌ای بود به همین دلیل همیشه در خانه رایانه های زیادی داشتیم. من از سنین کودکی با رایانه بزرگ شدم. در دبستانی که درس می‌خواندم فکر کنم من اولین کودکی بودم که توانستم با متن های تایپی Word آشنا شوم. کار با نرم افزار واژه پرداز برایم بسیار جذاب و سرگرم کننده بود. رایانه‌ای که نرم افزار واژه نگار بر روی آن نصب بود همیشه در دسترس من بود و معمولآ می‌توانستم با آن بازی کنم. برادر بزرگ‌تری داشتم که او هم به این برنامه علاقه‌مند شده بود. به نظرم محیطی که من از آن برخوردار بودم بسیار بی‌نظیر و متفاوت بود و بسیاری از مردم چنین فرصتی را در اختیار نداشتند. پدرم به دلیل شغلش بخش زیادی از درآمد خود را صرف خرید رایانه‌های جدید و این قبیل چیز ها می‌کرد. به نظرم سال ۱۹۷۸ میلادی بود و من فقط ۶ سال داشتم. فکر نمی‌کنم آدم های زیادی در سن و سال آن موقع من تجربه‌ای مثل من داشتند. از سنین کودکی همواره به نو‌آوری و اختراع علاقه داشتم. به همین دلیل بود که به فناوری علاقه پیدا کردم و البته کمی بعد که بزرگ‌تر شدم تجارت نیز برایم جذاب شد. زیرا دریافتم که اختراع وسایل و نوآوری به تنهایی کافی نیست و باید این نوآوری ها را به درون جامعه برد و تا زمانی که مردم از آنها استفاده نککند فایده‌ای ندارند. احتمالآ از ۱۲ سالگی بود که به این نتیجه رسیدم باید شرکت خودم را تاسیس کنم.


- چطور شد که در سنین کودکی دریافتی که باید مخترع شوی؟
- من همیشه ایده‌هایی برای خودم داشتم. وقتی بچه بودم انواع و اقسام مجلات در منزلمان وجود داشت. در واقع به نوعی می‌ةوانم بگویم یک نوع در‌هم ریختگی بود. خوب در این شرایط می‌شد همه جور مطالب را خواند. من ترجیح می‌دادم “Popular Science” و یا مجلاتی مثل آن را بخوانم. در نتیجه به فناوری و نحوه کارکرد وسایل مختلف علاقه پیادا کردم. برادرم به من آموخت که چطور می‌توان دل و روده وسایل خانگی را بیرون ریخت و من هم این بلا را سر وسایل خانه در می‌آوردم! همن کارهای ساده بود که علاقه مرا به دانستن این که ابزار و وسایل چگونه کار می‌کنند بیشتر می‌کرد. یادم هست که وقتی خیلی بچه بودم یک روروک ساده الکتریکی [ماشین برقی کودکان] ساختم.


- با این حساب در دوره کودکی رایانه ها اسباب بازی تو بودند!
- بله! دقیقآ همین طور بود. بازی با وسایل الکترونیکی نیز جزو سرگرمی های کودکی من بود.


- در پاسخ به سوال قبلی گفتی مجلاتی شبیه Popular Science را مطالعه می‌کردی. جز این ، چه مطالب دیگری را می‌خواندی که - احتمالآ بر تو تاثیر گذار بوده‌اند؟
من تمام مجلات رایانه‌ای را مطالعه می‌کردم. دوست داشتم بدانم این ابزار و تجهیزات چگونه کار می‌کنند. در کل هر چیزی که با مکانیک یا الکترونیک ربط داشت برای من جالب بود. در دانشگاه با استفاده از یک سری کارتریج یک چاپگر جوهری ساختم چون قصد داشتم تصویری بسیار بزرگ چاپ کنم. مشکل این بود که با چاپگر های کوچک نمی‌شد تصاویر بسیار بزرگ را چاپ کرد. من به این فکر افتادم که با استفاده از کارتریج چاپگرهای جوهرافشان می‌توان تصاویر بسیار بزرگ را با قیمت بسیار پایین به چاپ رساند. بنابراین با استفاده از روش مهندسی معکوس کارتریج ها را از چاپگر‌ها جدا کردم و یک چاپگر بزرگ ساختم. تمام بخش های مکانیکی و الکترونیکی آن را نیز خودم طراحی کردم. در واقع همیشه این کارها را دوست داشتم. این جور کارها بیشتر برای من جنبه تفریح و سرگرمی داشت. هنوز هم دوست دارم بتوانم این جور کارهای سرگرم کننده را تکرار کنم.


- بدون شک تو استعداد خاصی در زمینه این کارها داری ، آیا این به دلیل آموزش هایی است که در دوران کودکی داشتی یا به خاطر والدین؟ خود تو چه توضیحی برای آن داری؟
- حقیقت این است که من برادری دارم که ۹ سال از من بزرگ‌تر است. او در دانشگاه میشیگان درس می‌خواند. همیشه هنگام بازگشت به خانه کلی تجهیزات الکترونیکی و ابزار آزمایشگاهی با خودش می‌آورد و معمولآ چیزهایی هم به من می‌داد. من در حین همین بازی ها بود که چیزهای زیادی درباره الکترونیک و رایانه یاد گرفتم به هر حال معتقدم که از این بابت آدم خوش اقبالی بودم.


- در چه سنی مدری ارشد اجرایی شرکت گوگل شدی؟
- در ۲۵ سالگی


- سرگئی ، تو درباره خودت بگو. این که چه چیزی بیشترین تاثیر را بر تو داشت و در کودکی از چه چیزهایی بیشترین الهام را می‌گرفتی؟
- راستش دوست دارم خودم را جوان بدانم اما حتی ۲۵ یا ۲۷ سالگی هم با استاندارد های امروز «سیلیکون ولی» یعنی کهولت! اگر به «نپستر» یا «یوتیوب» نگاه کنید می‌بینید خدای من ۲۰ ساله ها و حتی نوجوان‌ها چه کارها که نمی‌کنند. از وقتی که خیلی بچه بودم به رایانه علاقه داشتم یعنی از زمان دبستان که اولین رایانه را خریدم. بعد ها هم در دانشگاه در همین زمینه تحصیل کردم و دکترایم را در رشته علوم رایانه از دانشگاه استنفورد گرفتم. علاقه عجیبی داشتم که بدانم با این حجم عظیم اطلاعات که به یمن اینترنت در دسترس قرار گرفته است چه کارهایی می‌توان انجام داد. از دل همین انگیزه و اشتیاق بود که «گوگل» به وجود آمد. این کار را با کمک لری پیج انجام دادم.


- دوست دارم بدانم که به عنوان یک پسر بچه ، آن چه تو را بیش از هر چیز دیگری مجذوب خود می‌کرد چه بود؟
- به عنوان یک کودک همیشه نوعی کنجکاوی علمی در من بود. همیشه به ریاضیات علاقه‌مند بودم ، عاشق حل مسائل ریاضی بودم. در دانشگاه هم در رشته‌ی ریاضیات و علوم رایانه تحصیل کردم. به نظرم به رایانه ها به این دلیل علاقه‌مند شودم که توانایی عظیمی برای انجام کارهای شگرف دارند. رایانه های شخصی امروزه میلیاردها محاسبه را در کمتر از یک ثانیه انجام می‌دهند. آن چه اکنون رخ داده است تقریبآ غیر قابل باور می‌نماید و به نظرم همین جنبه شگفت انگیز کار بود که مرا به شدت مجذوب کرد. این که چطور می‌توان از این نیروی عظیم محاسباتی برای یک هدف سودمند و چیزی فارتر از بازی های ویدئویی و سرگرمی های معمول استفاده کرد.


- یکی از ویژگی های بنیان گذاران گوگل جوان بودن آنها است. به همین دلیل باز سوالم را به نوعی دیگر تکرار می‌کنم: در چه سنی به این نتیجه رسیدی که می‌توان از این قابلیت عظیم رایانه ها به نحو سودمند‌تری استفاده کرد؟
- به یاد دارم در سال هایی که مدرسه می‌رفتم دوست بسیار خوبی داشتم که هنوز هم با هم ارتباط داریم. او یک رایانه «مکینتاش» داشت و ما برنامه های ساده هوش مصنوعی را با آن اجرا می‌کردیم. برنامه‌ای نوشتیم که جواب سوال ها را می‌داد. یا مثلآ یک برنامه نوشتیم که نیروی جاذبه را شبیه سازی می‌کرد. همچنین برنامه‌ای نوشتیم که امروزه آنها را OCR می‌نامند. ما تمام این کارها را صرفآ برای سرگرمی و از روی کنجکاوی علمی انجام می‌دادیم. این کارها نخستین تجربیات تاثیر گذار در زندگی من بود.
پس این کارها را در اوقات فراغت و فقط برای سرگرمی انجام می‌دادی.
بله ، باید اعتراف کنم که بچه درس خوانی بودم و البته هنوز هم هستم.


- خواهر و برادر هم داری؟
- من برادری دارم که در سنین نوجوانی است و با من اختلاف سنی نسبتآ زیادی دارد. شاید من باعث شده باشم که او از رایانه ها و امور فنی فاصله بگیرد. او به چیزهای دیگری علاقه دارد و بیشتر وقت خود را به ورزش و آموختن زبان های بیگانه می‌پردازد.


- در مورد کتاب هایی که خوانده‌ای به ویژه کتاب هایی که بیشترین تاثیر را بر تو داشته‌اند بگو.
- وقتی خوب به گذشته نگاه می‌کنم می‌بینم که از کاب های «ریچارد فاینمن» لذت می‌بردم. او زندگی بسیار جالبی را تجربه کرد. این مرد علاوه بر تاثیرگذاری بسیار عمیقی که بر حوزه تخصصی خود داشت همواره ذهنی وسیع و همه جانبه‌نگر داشت. الان یکی از گفته‌های وی را به یاد آوردم که می‌گفت چقدر آرزو داشته مثل «لئوناردو داوینچی» باشد ، یک هنرمند و یک دانشمند. به نظر بسیار الهام بخش است. چنین آرزویی سبب می‌شود آدم یک زندگی واقعی را تجربه کند. علاوه بر کتاب های فاینمن در زمینه داستان های علمی-تخیلی نیز کتاب های جالبی وجود دارد که از خواندن آنها لذت برده‌ام. از جمله «سقوط بهمن» اثر «نیل استفنسون» این کتاب به نظرم ده سال از زمان خودش جلو‌تر است و به نوعی پیش بینی اتفاقاتی است که در آینده رخ خواهند داد.


- شرکت گوگل را در چه جایگاهی می‌بینی و دوست داری به کجا برسد؟
- ماموریت ما در گوگل قرار دادن اطلاعات به نحوی مفید ، سریع و آسان در دسترس همگان است و این یعنی تمام اطلاعات دنیا که بیش از یک میلیارد سند را شامل می‌شود ، یعنی دسترسی به حجم عظیمی از اطلاعات. در هیچ مقطعی از تاریخ بشر دسترسی به این حد از اطلاعات تنها با صرف چند ثانیه امکان پذیر نبوده است. اما اکنون ما این امکان را به وجود آورده‌ایم. این کاری است که ما در گوگل مشغول انجام آن هستیم. امیدوارم روزی در آینده بتوانیم امکان دسترسی بلافاصله به هر نوع اطلاعاتی را برای هر کسی در سراسر جهان فراهم کنیم.


- البته تردیدی نیست که این فقط شما نیستید که چنین آرزویی دارید. افراد دیگری هم بودند و هستند که این رویا را پی گیری می‌کنند. اما شما دو نفر کسانی بودید که تا حدودی در دستیابی به این هدف موفق شدید. چه چیزی باعث موفقیت شما شد؟
- بله ، این واقعیت دارد. تردیدی نیست که خیلی ها آرزو می‌کنند ای کاش می‌توانستند خودرویی ۵ دلاری بسازند که با سرعت ۵۰۰ کیلومتر در ساعت حرکت کند. خوب این آرزوی بزرگی است. اما باید بگویم که من واقعآ آدم خوش شانسی بودم ، تحلیل حجم عظیمی از داده‌ها و استخراج الگوها و روند های حاکم بر آن. در همان زمان یعنی در سال ۱۹۹۵ بود که لری پیج هم به استفورد آمد و دانلود کردن از اینترنت را آغاز کرد. داده های اینترنتی یکی از جالب ترین داده‌هایی است که می‌توان در آن کاوش و جستجو پرداخت. تلاش مشترک ما و مشاهده داده‌های موجود در اینترنت از روی کنجکاوی منجر به شکل گیری ایده‌ای شد که با کمک آن ‌توانستیم جست و جو در اینترنت را بهبود ببخشیم. ما فناوریی را در اختیار داشتیم که به کمک آن عملیات جست و جو در وب سریع تر و دقیق‌تر می‌شد ، به همین دلیل به موضوع علاقه‌مند شدیم. بعد به این مسئله فکر کردیم که یک جست و جوی مناسب در اینترنت چه مزایا و منافعی را می‌تواند به همراه داشته باشد. از آن زمان بود که مدام بهبود فناوری های گوگل را پی‌گیری کردیم تا این که به گوگل امروز رسیدیم و البته روند بهبود و ارتقای فناوری ها را در آینده نیز ادامه خواهیم داد.


- چگونه شما نیاز به موتور جست و جویی چون گوگل را پیش از دیگران فهمیدید؟
- لری پیج: خوب در واقع پاسخ سوال شما به مجادله‌ای بسیار بزرگ در زمینه جست و جوی اینترنتی باز می‌گردد. در واقع ما اصلآ کارمان را با ساختن یک موتور جست و جو شروع نکردیم. اوایل سال ۱۹۹۵ بود که من گردآوری اطلاعات مربوط به پیوند (لینک) های اینترنتی را شروع کردم ، چون آن وقت هم من و هم استاد مشاورم فکر می‌کردیم که این کار خوبی است. ما در واقع نمی‌دانستیم که مشغول چه کاری هستیم و اصلآ با این اطلاعات چه کار می‌توان کرد. اما آن چه واضح بود این بود که تا آنموقع تقریبآ کسی علاقه‌ای به این موضوع نشان نداده بود. یعنی کسی نمی‌دانست و یا علاقه‌ای به دانستن این که چه صفحه‌ای با صفحات دیگر پیوند دارد نشان نداده بود. در علوم رایانه شما با کلاف های بسیاری سر و کار دارید. برای مثال اینترنت اکنون بیش از ۵ میلیارد لبه و ۲ میلیارد گره دارد. خوب این یک کلاف بسیار عظیم است. به نظرم رسید که می‌توانم این موضوع را به عنوان رساله دکترای خودم مورد بررسی قرار دهم. این موضوع در عین حال سرگرم کننده و عملی به نظر می‌رسید. به هر حال کار را با دنبال کردن این لینک ها ادامه دادم. در واقع می‌خواستم بدانم که چه لینک هایی به عنوان مثال با صفحه اصلی سایت دانشگاه استنفورد ارتباط دارند. در نهایت ما توانستیم بر اساس تعداد لینک هایی که به هر سایت داده شده بود سایت ها را رتبه بندی کنیم. بعد دیدیم که رتبه بندی بر اساس این معیار دقیقآ با پیش بینی های ما صدق می‌کرد. بنابراین تصمیم گرفتیم از همین روش برای جست و جو در اینترنت استفاده کنیم. بعد تصمیم گرفتیم یک موتور جست و جو طراحی کنیم. همان اوایل کار بود که سرگئی هم که بسیار به کاوش داده ها علاقه مند بود به پروژه ملحق شد. اساسآ ایده اصلی ما این بود که می‌توانیم یک موتور جست و جوی بهتر خلق کنیم. موتورهای جست و جو فاقد شعور هستند و نمی‌توانند میزان اهمیت صفحات را تشخیص دهند. از این رو اگر یک کاربر کلمه «استنفورد» را در یک موتور جست‌ و جو تایپ می‌کرد ، موتور جست و جو برای کاربر صفحاتی تصادفی را که در همه آنها کلمه استنفورد ذکر شده بود ردیف می‌کرد. در حالی که در مدل گوگل اهمیت یک صفحه را تعداد لینک هایی که به آن داده شده مشخص می‌کند. در رتبه بندی نتایج نیز از همین الگوریتم استفاده می‌شود.


- لری ، تو در ۲۵ سالگی مدیر ارشد اجرایی شرکتی چون گوگل شدی. چه چالش ها ، سختی ها و ناکامی هایی را برای رسیدن به موقعیت کنونی در سنی به این پایینی تجربه کرده‌ای؟
- به نظرم سن و سال مسئله بسیار مهمی است. اگر از نقطه نظر مدیریت افراد و نیروی انسانی ، استخدام و به طور کلی این قبیل مسائل به موضوع نگاه کنیم ، آن وقت می‌بینیم که سن و سال کم یک نقطه ضعف و البته یک مانع بزرگ به شما می‌رود. بدون شک نقطه ضعف هایی که من اکنون با آن مواجه هستم بیشتر نقطه ضعف هایی است که در طول زمان برطرف خواهد شد. فردی که ۲۰ سال سابقه مدیریت دارد حتمآ تجربیاتی کسب کرده است و بدون شک بزرگ‌ترین ایراد کار من به عنوان مدیر ارشد اجرایی فقدان تجربه مدیریتی استو البته تلاش می‌کنم به روش خود با مسئله رو‌به‌رو شوم. مثلآ تلاش می‌کنم درک کاملی از جهت گیری امور به دست آورم یا بینش و چشم اندازی از آینده را به تصویر بکشم و یا صنعتی را که در آن هستم به خوبی درک کنم. در عین حال تلاش می‌کنم درک کاملی از آن چه شرکت گوگل انجام می‌دهد به دست آورم. همچنین این مسئله را که گوگل شرکتی است که باید ۲۴ ساعت در شبانه روز کار کند و باید همین روند را ادامه دهد همواره مد نظر قرار می‌دهم. به نظرم با این تلاش ها می‌توانم تا حدی بی تجربگی ناشی از جوانی را جبران کنم.


- تو چطور سرگئی ، تو به عنوان یک مدیر ارشد اجرایی جوان با چه مشکلات و چالش ها و موانعی مواجه هستی؟
- اجازه بدهید این مشکلات را فهرست وار برایتان نقل کنم. چالش اول ، ارائه خدماتی است که رضایت میلیون ها نفر از کاربران را تامین کند. وقتی هنوز در استنفورد بودم روزانه فقط ده هزار نفر کاربر به موتور جست و جوی گوگل مراجعه می‌کردند اما اکنون روزانه صد‌ها میلیون عملیات جست و جو توسط گوگل انجام می‌شود. این روند ، ارتقای زیر ساخت ها را می‌طلبد که خود چالشی بزرگ به شمار می‌رود. به نظرم مدیریت نیروها ، حساس بودن به لحاظ عاطفی و کسب مهارت های لازم برای ارتباط با مردم همگی چالش های بزرگی به شمار می‌روند. من از آموختن لذت برده‌ام و همواره آموختن برای من بیشترین اهمیت را داشته است.


- آیا به عنوان فرزند یک خانواده مهاجر که از روسیه به آمریکا آمده‌اند با مشکلات و چالش های خاصی مواجه بودی؟
- اگر چالش هم وجود داشته من از آن سود برده‌ام. من در شش سالگی به آمریکا آمدم. بنابراین به محض ورود به مدرسته ابتدایی رفتم. هیچ وقت خودم را در مدرسه آدم محبوبی نمی‌دانستم ، اما چندان هم برایم اهمیت نداشت. البته همیشه دوستانی داشتم. به نظرم بزرگ شدن در آمریکا و ترک روسیه برای من یک شانس بزرگ بود. البته می‌دانم که والدینم در سال های اولیه زندگی در آمریکا با سختی های بسیاری مواجه بودند. از آنها برای اینکه مرا به آمریکا آوردند سپاسگذارم.


- به نظر می‌رسد که جوانان هم سن و سال شما تفکر ۲۴/۷ (کار در هفت روز هفته و هر ۲۴ ساعت روز) را بنیان گذاشته‌اند. آیا فکر نمی‌کنید چنین تفکری بنیان اصلی موفقیت حرفه‌ای شما را تشکیل می‌دهد؟
- لری پیج: به نظرم این نوع تفکر به آدم کمک می‌کند کاملآ بر روی کاری که می‌کند تمرکز کند. این تفکر در عین حال کمک می‌کند که آدم ساعت های طولانی کار کند و من همواره تلاش کرده‌ام در زندگی توازن برقرار کنم. به نظرم بچه های زیادی در مدرسه با این تفکر رشد می‌کنند. آنها واقعآ سخت کار می‌کنند. به نظرم می‌شود در مقطعی از زندگی سخت و بی وقفه تلاش کرد اما نمی‌شود این روند را بدون توقف در تمام طول زندگی ادامه داد. در مقطعی از زندگی است که فرد نیاز به تشکیل خانواده دارد و یا زمانی فرا می‌رسد که آدم دوست دارد کارهای مورد علاقه‌اش را انجام دهد. می‌خواهم بگویم که جوان بودن مزیت بزرگی است. خوب در جوانی آدم مسئولیت زیادی ندارد.


- به عنوان پرسش آخر ، فکر می‌کنید ۱۰ سال یا ۲۰ سال دیگر گوگل چه جایگاهی خواهد داشت؟
- لری پیج: «هوش مصنوعی» نسخه‌ی نهایی گوگل خواهد بود. بنابراین ما تلاش خواهیم کرد نسخه نهایی گوگل ماشینی باشد که تمام اینترنت را می‌فهمد. این ماشین قادر خواهد بود آن چه را که شما به دنبال آن هستید درک کند و بنابراین قادر خواهد بود همان چیزی را که می‌خواهید به شما عرضه کند. این آشکارا همان هوش مصنوعی است. ماشینی که می‌تواند به هر سوالی که دارید پاسخ دهد. زیرا تمام پاسخ های مورد نیاز در اینترنت قرار دارد. البته تا آن زمان فاصله بسیار بسیار زیادی داریم. اما بدون شک می‌ةوانیم روز به روز به آن نزدیک‌تر شویم. این همان هدف نهایی است که ما به سوی آن در حرکتیم. این هدف از دیدگاه فلسفی نیز بسیار جذاب است. ما تمام داده ها را در اختیار داریم که می‌توانیم صدبار از تمام اطلاعات اینترنت کپی کرده و آن را ذخیره کنیم. پس می‌بینید که ما مجموعه‌ای از توانایی ها و قابلیت های جالب را در اختیار داریم ، قدرت محاسباتی بالای در اختیار داریم و در عین حال مقدار زیادی اطلاعات در اختیار داریم که قبلآ در دسترس نبودند. از دیدگاه مهندسی و علمی ساختن مجموعه‌ای منسجم با این امکانات خود یک چالش جذاب فکری و علمی به شمار می‌رود. انتظار خود من این است که ر نهایت این کار را انجام دهیم. البته جدای از موضوع گوگل من به مسائل دیگری نیز علاقه‌مند هستم که یکی از آنها مسئله حمل و نقل و انرژی پایدار است. تا به حال محض سرگرمی چند وسیله هم اختراع کرده‌ام. اما متاسفانه به دلیل نداشتند وقت کافی نتوانستم طرح هایم را به آخر برسانم.
 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد